خواستم سکوت را به سایه غم مهمان کنم
اما ، لبخند تو صور سکوتم راشکست
خواستم دل رابه زندان سینه در غل وزنجیر کنم
چشمان تو زنجیر اسارت راگسست
خواستم در وادی نفیرستان خموشی سوته کنم
دستی از آستین برون آمد و چون بال به پشت من نشست
خواستم از نگار سودابه صفتی گل غنچه تمنای بچینم
اما "بزرگی" چون ملک به عرش دلم نشست
خواستم به او بگویم که باب عشق یک از هزار راه همراه توست
اما بهانه آورد و دستی به رخسار خویش بست
اما دیگر نمیخوام این باشم و آن باشم
میخوام آنچه تو میخوای باشم
باتو هستم تا که هستم
ادم ها در ارتباط چند دسته هستند!؟
از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت
بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود ...
276789 بازدید
32 بازدید امروز
72 بازدید دیروز
331 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian