
آخرين قصه
غرق دردیم، ولی می خندیم
خنده ای زهرآلود،
بدتر از ناله شب
عمق شب پیدا نیست،
زندگی زیبا نیست***
سادگی زیبا نیست - این نشانی است که بر نقش دلم نقش شده
ولی افسوس چه دیر
ولی افسوس چه دیر، این دل ساده بی آلایش
درد را باور کرد***
به چه می اندیشی؟ و چه می اندیشی؟
که چرا آمده ایم؟ یا چرا باید رفت؟
و من امروز به تلخي ديدم،
ساده دل بود دل ما که گمان داشت صداقت زیباست***
آخر قصه چه شد؟
آخرین قصه چه شد؟
قصه ای تکراری
قصه بیزاری ،
عشق هم زیبا نیست!