
من مست می ناب وصالم
در شهر ریا سخت غریبم
در میکده عشق خدا بی تب تابم
من نام ندارم
ولی در طلب یار
حیران شده در بر کوه رهایی
چون رود خورشان روانم
تا غرق شوم در دل دریای حقیقت
تاهیچ شوم پوچ شود نقطه در آغاز شوم
در طلب عشق
منمای به کس خرقه خون الودت
می نال چنانکه نشنود اوازت
میسوز چنانکه بر نیاید دودت